چند روزی همقدم با شهید ورامینی
علت سوءظن به عباس چه بود؟
آنها بر روی زمین چمن نشسته و مشغول صحبت بودند که یکی از خانم ها به اشتباه گمان کرد که عباس با نامحرمی مشغول گفت و گوست...
آنها بر روی زمین چمن نشسته و مشغول صحبت بودند که یکی از خانم ها به اشتباه گمان کرد که عباس با نامحرمی مشغول گفت و گوست...
امام به دانشجویان پیرو خط امام قول داده بود تا خطبه عقدشان را بخواند و برای روز مبعث قرار بود که بانو و عباس برای مراسم عقد خدمت امام برسند اما با آن گریه ها معلوم نشد اصلا عباس صدای امام را می شنید یا خیر.
نه بانو از عباس نشانه ای داشت و نه عباس از او و با اینکه قرار از قبل تعیین شده و هر کدام سر قرار حاضر شدند ولی بی آنکه یکدیگر را پیدا کنند مجبور به ترک محل شدند.
قران پاسخ حسن را داد و او بی هیچ معطلی راهی پادگان سپاه شد تا برای عضویت ثبت نام کند و از آن روز شد یکی از بچه های اطلاعات عملیات لشکر 27 حضرت رسول(ص).
به خیال اینکه شاید زن و بچه دار شدن بتواند، او را از جبهه رفتن باز دارد برایش به خواستگاری رفتند اما غافل از آنکه علی اصغر با خدای خودش عهد بسته بود که تا آخر در جبهه بماند و از دین و میهنش دفاع کند.
بچه محلمان بود، مهدی[۱] را می گویم. پشت تیربار نشست و ساعتی بعد، هدف تیر دشمن قرار گرفت و رفت.
خدا بهش دوقلو داد، اسم یکی را گذاشت بشیر و دیگری را نذیر.